سلام
زمستان پانزده
هرچند مشهد، عنوان پرمسافرترین شهر ایران را داراست. دلیلش هم واضح است: وجود حرم امام هشتم. همه بر این نکته واقف هستیم که شیراز از شهرهای برتر ایران برای گردشگری است.
گرامی والدین بیشتر به قصدِ زیارتِ شاه چراغ، شیراز را انتخاب کردند. با این حال برای تفریح و تغییر هوای دل خود نیز سفر به این شهر را دوست داشتند.
اقامت ما، نزدیک حرم شاهچراغ در بافت تاریخی شیراز بود. سه راه نمازی (راسته بلوار زند مسیر خوبی است برای دیدن دیدنیها. از بازار و حمام وکیل گرفته تا سرای مشیر، مسجد نصیرالملک و موزه زینت الملک)
ادامه مطلبسلام
زمستان چهار
از دیشب دو مساله برایم لاینحل باقیست
نخست: بانوی عمارت هم تمام شد و ختم بخیــــر. هرکس که باید میمُرد کشته شد. طبیبُ الاطبا، بله را از افسرالاملوک گرفت و پارچه یادگارِ مادرِ یحیی، به آهو رسید و امیرهوشنگ هم در نوزادی راهی خارج شد. همراه خانواده و کلی پول و دارایی. خارج ها، کشور همسایه نه! خود خارج
فقط چرا آب نپاشیدند پشت سرشان؟ پشت سر مسافر! عمو مشتی، آخر کاری خوب تَمشیَت نکرد ها.
و
ادامه مطلب
سلام
پاییز نوزده
روزهای هفته گذشته را که مرور می کنم می بینم چقــــــدر ندانسته داشتم و دارم.
شنبه
آنقدر تنوع پرچمهای کشورهای مختلف زیاد است که آدم فکر نمیکند آمده در یک مراسم معنوی شرکت کند بلکه انگاری آمده جامجهانی، فوتبال ببیند.
ص233 –به سفارش مادرم
ادامه مطلب
سلام
پاییز سیزده
نیاز به تغذیه و نیاز به تخلیه دو نیاز ضروری در زندگی ماست.
پس شد : ت-ت . تغذیه-تخلیه
اگر خواسته باشم سرصبر حرف بزنم آدمیزاد تک بعدی نیست نیازهایش هم جسمانی است هم (روح-روان-جان)
درباره تغذیه و علم تغذیه شنیدیم و خواندیم و به نسبت، همگی یک پا کارشناس تغذیه هستیم مثلا این اواخر همطاف یادگرفته برای پایین آوردن اوره میتوان چای گزنه نوشید و کاهو و تربچه و هویج بیشتر خورد.
و تخلیه جسمانی را هم، همگی بلدیم. یادگرفتیم چطور از خلا (سرویس بهداشتی و سیفون و .) استفاده کنیم. البته روش درست هنوووز همگانی نشده. (یک نگاه به توالت های عمومی بیاندازید متوجه خواهید شد)
ادامه مطلبسلام
بهار دو
قبل از سفر از دوستان و آشنایان ساکن پایتخت، شنیده بودیم که تهران فقط در ایام نوروز دیدنی است. خلوت و پاکیزه
وقتی خواهرزاده پیشنهاد سفر نوروزی داد. تهران تنها گزینه شد. قبلتـر بارها و بارها بنا به دلایلی گذرم به این شهر افتاده بود ولی برای او نخستین دیدار بود.
ادامه مطلبسلام
بهار (تذکر: این مطلب از آرشیو چندسال پیش است)
.
خداروشکر با پیشرفت فنآوری و ماشینی شدن زندگی، هنـــوز ادب! فراموش نشده
میگویید چطور؟! یه نمونه همین ادب عابربانکها (خودپردازها)
باعرض پوزش، دستگاه قادر به ارائه خدمات نیست (قربونت برم پوزش چرا؟ یه دقیقه اومده بودیم خودت رو ببینیم)
یا در جایی دیگر
کارت رو با احترام دریافت میکند مودب و شمرده راهنمایی میکند بعد از وارد کردن رمز و مبلغ و شمارهکارت مقصد و سایر . باعرض پوزش! متاسفانه عملیات مقدور نمیباشد. (آدمی دلش می خواد یه دستی هم به سر و رویش بکشد از بس ماخوذ به حیاست این بشر که نه این ماشین)
.
کارت هوشمندملی. کارت کتابخانه. کارت گواهینامه. کارت اهدایعضو. مَن کارت (بلیط الکترونیکی)
و
کارت دانشجویی. کارت پایانخدمت. کارت سوخت (این یکی از رده خارج شده بود و گویا با روشی نوین دوباره هست می شود)
.
تقریبا یه ده دوازده سالی هست که کارت بانک (کارتِپول) هم به جمع کارتهایمان اضافه شده است.
خداییش با داشتن این کارتها، پول همه جا در دسترس است.
و با این دستگاههای خودپرداز عزیز، راحت پول جابجا میشود، در هر زمان و موقعیت! برداشت.انتقال.خریدشارژ. نیکوکاری. پرداخت قبوض و اقساط. بدون مزاحمت برای کارمندان عزیز بانک. کلُّهُم کارراهانداز است و همه کار میکند فقط ظرف نمیشویَد.
پرروزی و راضی باشید در کنار خانواده
سلام
بهار پانزده
نخست:
این روزها تا دلت بخواهد پروانه میبینی تک و توک سفیدتکرنگ و بیـشتـر رنگی با بالهای آجری، قهوهای نارنجی خالدار سفیدمشکی
گویا به خاطر بارندگیهای خوب و سرسبز شدن همه جا! امسال شاهد حضور بیشتر پروانهها هستیم.
این پروانهها از گونه Venessa است که به "خانم قشنگ" و "رنگین بانو" معروفاند.
(گفته شده این پروانه آفت هیچگونه درخت و درختچه مثمر و زینتی نمیباشد بلکه در زنجیره غذایی میتواند به عنوان خوراک پرندگان قرار گرفته و به گرده افشانی نیز کمک کند. این پروانهها بیشتر از علفهای هرز در طبیعت استفاده میکنند. شاید برای معدودی از گیاهان دارویی مانند پنیرک و گلگاوزبان تهدید باشند)
بـعـد: شنبهای دیگر رسید. حقوقها واریز شده بعلاوه افزایش حقوق امسال .
پیامکی خبر رسید مبلغ 861000 ریال به حسابم واریز شده! با دیدن شرح:واریز گروهی، وَفَهمیدم سود سهام عدالت است که خبرش را داده بودند. شکرخدا از علی الحساب قبلی بیشتر شده. تا الان تنها فرد دریافت کننده خانواده هستم. وضعیت واریز سود برای سایر اعضا در صف ارسال به بانک است هنــوز.
قرار شد کل مبلغ را تحویل گرامیمادر بدهم برای سفارش دوخت تشک و بالش
بعدتـر: هفته پیش، دو کتاب از دو نویسنده زن هندی خواندم البته هندی-آمریکایی. رمان همنام و مجموعه داستان ملاقات با مرینال، خوشم آمد. سالهای قبل چندداستان کوتاه هندی خوانده بودم که اصلا دلچسب نبود ولی این دو کتاب زیبا بودند.
سلام
بهار پانزده
نخست:
این روزها تا دلت بخواهد پروانه میبینی تک و توک سفیدتکرنگ و بیـشتـر رنگی با بالهای آجری، قهوهای نارنجی خالدار سفیدمشکی
گویا به خاطر بارندگیهای خوب و سرسبز شدن همه جا! امسال شاهد حضور بیشتر پروانهها هستیم.
این پروانهها از گونه Venessa است که به "خانم قشنگ" و "رنگین بانو" معروفاند.
(گفته شده این پروانه آفت هیچگونه درخت و درختچه مثمر و زینتی نمیباشد بلکه در زنجیره غذایی میتواند به عنوان خوراک پرندگان قرار گرفته و به گرده افشانی نیز کمک کند. این پروانهها بیشتر از علفهای هرز در طبیعت استفاده میکنند. شاید برای معدودی از گیاهان دارویی مانند پنیرک و گلگاوزبان تهدید باشند)
ادامه مطلبسلام
بهار (تذکر: این مطلب از آرشیو چندسال پیش است)
.
خداروشکر با پیشرفت فنآوری و ماشینی شدن زندگی، هنـــوز ادب! فراموش نشده
میگویید چطور؟! یه نمونه همین ادب عابربانکها (خودپردازها)
باعرض پوزش، دستگاه قادر به ارائه خدمات نیست (قربونت برم پوزش چرا؟ یه دقیقه اومده بودیم خودت رو ببینیم)
یا در جایی دیگر
کارت رو با احترام دریافت میکند مودب و شمرده راهنمایی میکند بعد از وارد کردن رمز و مبلغ و شمارهکارت مقصد و سایر . باعرض پوزش! متاسفانه عملیات مقدور نمیباشد. (آدمی دلش می خواد یه دستی هم به سر و رویش بکشد از بس ماخوذ به حیاست این بشر که نه این ماشین)
ادامه مطلبسلام
پاییز شش
تاریخچه:
گفته شده حدود پنجاه سال پیش، در سال 1349 هیاتی از کارشناسان خارجی و داخلی رفتند جزیره کیش و با توجه به سواحل زیبا و آب شفاف دریا و مناظر بسیار چشم نواز، آن را بعنوان مرکز توریستی تجاری بین المللی انتخاب کردند.
از آن پس جزیره توسعه پیدا کرد و زیر ساختهای لازم برای گردشگری از جمله فرودگاه، هتل و نمایشگاه بینالمللی در آن ساخته شد.
هم اکنون تعداد افراد ساکن در کیش ۳۵ هزار نفر است که فقط پنج هزار نفر بومی جزیره و عرب هستند و مابقی مهاجر!
ساکنین کیشوَند نامیده می شوند! جزیره کیش توسط سازمان منطقه آزاد، اداره میگردد.
.
به اصرار ارجمندبابا، اواخر مهر گشتم ببینم کجا میشود سفر کرد. اتفاقی! آگهی تور کیش رو دیدم و این شد که رفتیم کیش سه شب و چهارروز.
هتلی که ساکن شدیم خوشبختانه یک هتل ویلایی بود روبروی پارک ساحلی سیمرغ در جنوب شرقی کیش. تماشای دریا با آب آرام و شفاف بسیار لذتبخش است. گویا مرجانها باعث تصفیه طبیعی آب و شفافیتش میشوند بطوریکه در چند متردورتر هم میتوانید کف دریا رو ببینید.
تجربه نوشت:
یک: فروشگاه آرتا کیش تستِ رایگان هاتچاکلات، به مشتریان تعارف میکرد. خوردیم و نمک گیر شدیم.
در بازار پردیس1، همراه خواهرزاده وارد فروشگاه شده بودیم تا به سفارش دوستش دمنوش بخرد که. پس از 40 دقیقه با دو پلاستیک پر از شکلات و نسکافه و چای و مربا و دمنوش و . خارج شدیم. ناقابل 900 هزار تومان رفت!!
یکی بخر یکی جایزه ببر بود خوو (هات چاکلات lafesta یک کیلویی خریدیم 148 ت که یک بسته کاپوچینو یک کیلویی با همین قیمت جایزه داشت)
آنجا داغ بودم نَوَفَـهمیدم. بعد متوجه شدم چه خریدهای کاذبی. مثلا مرباها رو صرفا به خاطر شیشه گوگولیاش خریدیم.
به قول خواهرزاده تجربه بدون هزینه نیست که.
دو:
ما اولین سفرمان به کیش بود در نتیجه گشت جزیره رو از خدمات گردشگری هتل رزرو کردیم که گفته شده بود رایگان است که در انتها نفری 15 ت هزینه داشت! البته آژانس تهیه تور، سفارش اکید کرده بود از هتل برنامهای رو نخریم و حتما با لیدر خودشان گشتها را برویم. آژانس مشهد، وعده چهارگشت رایگان داده بود که چون از لحن گفتار آقای لیدر کیشوند! خوشم نیامد، تماسهای مکررش را بیجواب گذاشتم. ( آقای محترم! تماس بگیر واضح ساعت گشت رو هماهنگ کن این همه عزیزم. فدات شم. منتظرم ببینمت گفتن لازم نیست. والا)
توصیه میکنم از چند وچون گشت بپرسید مثلا برای ما طولانی بود. به نظرم چندگشت کوتاه مدت، مناسبتر است تا یک گشت طولانی 4ساعته! کشتی یونانی رو وقت غروب رسیدیم و پدیده رو در تاریکی گذر کردیم.
درخت سبز چیز خاصی نداشت. محله بومیان جالب بود.(عکاس راهنما ماجراهایی تعریف کرد درباره خانهای با هفت در که صاحبش مردی هفت زنه است و هر در برای عبور یکی از زنها تعبیه شده! از لاکچری بودن داخل خانهها برخلاف ظاهر و نمای نه چندان جالبشان گفت و داستانهایی از میرمهنای ماجراجو هم گفت. الله اعلم)
کشتی یونانی عالی بود. نزدیکش یک هواپیماست که کافه رستوران شده بود. آنقدر دیر رسیدیم آنجا که از هول رفتن نور، فقط عکس گرفتیم و فرصت نشد بروم سراغ هواپیما.
(به نظر من یکی از زیباترین قسمتهای دیدنی جزیره کیش، کشتی سوخته یا همون کشتی یونانی است منتهی گویا تورها زمانی شما را به دیدن این کشتی میبرند که ساعات پایانی روز است. مدعی هستند غروب بهترین منظره رو دارد اما خیلی شلوغ میشود.)
چند شتر عظیم الجثه و سکویی برای شترسواری هم آنجا بود.
.
با کمی پرس و جو براحتی میتوانید با مینیبوس و تاکسی، نقاط دیدنی جزیره رو کم هزینه ببینید. بازارها، پارکهای ساحلی و کشتی یونانی و بازار عربها و . ون مینی بوسی! نفری دو هزار تومان مرتب در فاصله زمانی ده دقیقهای شایدم کمتر! جلوی هتل توقف داشت و تاکسی زرد هم نفری 5هزارتومان مسیرهای داخل شهر میبرد. سریع و خنک
سه:
ما اواخر مهرماه رفتیم کیش. با اینحال گرما و رطوبت هوا برای من آزاردهنده بود. فقط یک ساعت قبل از طلوع خورشید پنج، پنج و نیم صبح و نزدیک غروب همان ساعتِ پنج میرفتیم ساحل.
اتاق هتل، بازارها، مینی بوس و تاکسیها همگی خنک ولی محوطه بیرون کلافه کننده. گویا بهترین هوا رو فصل زمستان و ماه فروردین میشود حس کرد.
پاییز یک
سلام
طبق سنتی مسبوق*، همین اول فصلی کشکولی ارائه میدهیم تا که قبول افتد و که در نظر آید
در درایو E لبتاپ، یک پوشه دارم از فیلمهای دانلودی! دیشب هواشناس رو دیدم. قشنگ بود. (ورزش تیر و کمان، شیک است ها)
در این فیلم، مراسم سوگواری در زمان حیات هم جالب انگیز بید.
". اینجا جاییه که دوستان و اقوام دور هم جمع شدن. درست همانطور که میرن به مراسم سوگواری، فقط با این تفاوت که اون فرد زنده است تا بتونه همه رو ببینه"
ادامه مطلبسلام
تابستان بیست و چهار
الان هم سیر هستم هم دست و روی شسته و مسواک زده، آسوده نشستم. خدایا شکرت
همطاف متوجه شد که اجاق گاز، بسی بسیارزیاد ضروریتر است تا یخچال.
خب گرسنه باشی اجاق باشد. تخممرغ میخری. بعد با نیمرو سیر میشوی.
منتهی یک یخچال باشد با انواع گوشت سفید و قرمز. انواع سبزی بسته بندی. حبوبات پخته نیمه آماده. هیــــچ به دردت نمیخورد مگر اینکه کره مربا، خامه عسل بخوری یا پنیر و گردو . از غذای گرم خوشمزه! خبری نیست.
(اگر کتری برقی نداشته باشی، حتی از نوشیدنی گرم هم خبری نیست. با اجاق میشود آب جوش آورد و شربت عسل نوشید. دمنوش بابونه یا چای )
یاد دوران دانشجویی بخیر. پلوپز برایم حکم اجاق داشت. هم آب جوش می آورد. هم انواع خوردنی تخممرغی ( آبپز، املت،نیمـــرو، خاگینه.) می پخت.
سلام
تابستان بیست و یک
مناسبتی نوشت: از وبلاگ زمزم-مهربان مینو، دعوت شدم به نوشتن درباره یک موضوع جالب انگیز: ماجرای وبلاگ نویسی من
هرچند 31 آگوست (نهم شهریور ماه) روز جهانی وبلاگ بود ( ترکیبی از دو واژه وب -فضای وب و لاگ -واژه یونانی به معنی دفتر گزارش سفر کشتیها! البته لاگ در زبان تخصصی کامپیوتر به پروندههایی گفته میشود که گزارش وقایع را ثبت میکند)
که اکنون نیز در یک بازی نگارشی به صورت 31og نوشته میشود تا یادآور کلمه بلاگ باشد.
با اینحال گویا وبلاگ نویسی فارسی، در تاریخ شانزده شهریور 1380 آغاز شده است. روزی که سلمان جریری اولین مطلب فارسی را در صفحه وبلاگ شخصیاش روی اینترنت قرار داد. آن هم توضیحی درباره weblog !
ادامه مطلبسلام
تابستان بیست!؟
شونصدسال از خدا عمر گرفتیم (یا خودش بهمون عطا کرد) و تازه امسال تابستان، گرفتار حساسیت فصلی شدیم.
گویا اغلب درختان در اواخر بهار گردهافشانی میکنند. به همین دلیل علفها و برگ گیاهان در این ایام موجب حساسیت تابستانی میشود. خب مجتمعی که ساکن آن هستم احاطه شده با کلی درخت و چمن و .
البته شکرخدا! نسبت به دو ماه قبل، هم تعداد عطسهها هم واکنش های آلرژیک کمتر شده منتهی هنوووز روز زیبای تابستانی خود را با آبریزش بینی شروع میکنم
ادامه مطلبسلام
تابستان هفده
گاهی وقتها کلمات مرا درگیر میکنند و بدنبال خود میکشانند
این بار سوزن! به دهکده گیر کرد
اول میخواهم درباره سرماخوردگی، عاملی برای سلامتی بیشتر! حرف بزنم.
خب وقتی آبریزش بینی داری و فِرت و فِرت باید این آب روان را جمع کنی. دستمال کاغذی هم گران است و البته دماغت هم، اگر مرتب از دستمال(کاغذی و غیرکاغذی)، استفاده کنی پوستش کنده میشود. ناچار میشوی خودت را به شیر آب برسانی و جانانه فین کنی. فقط
این فین کردن! گاه به دقیقه نمیکشد و همطاف مرتب بلند میشود میرود فین میکند و باز مینشیند. خب همین نشست و برخاست خودش ورزش است. نیست؟ (ورزش هم عاملی است برای سلامتی بیشتر)
حالا دانستههای من درباره دهکده
ادامه مطلبسلام
خر جانوری است که در ایران بسر میبرد و همچنین گورخر از جانوران بومی ایران است و نژاد خر از ایران به سایر کشورهای جهان رفت !
فرانتز آل تیم -ایران شناس آلمانی!
نمی شود از خر نوشت و یاد قصاید ناصرخسرو نیافتاد. ( گویا در ادبیات مکتوب بیشترین استفاده از این کلمه "خر" را ناصرخسرو برده البته در کنار کلمه "خرد")
یقینا شما هم میدانید مردانی بودهاند که در چهل سالگی متحول شدهاند و با اندیشه و خرد خویش، بخشی از تاریخ را به نام و یاد خود اختصاص دادهاند. ناصرخسرو! یکی از کسانی است که بعد از یک رویا و در چهل سالگی دگرگونی فکری عظیمی را تجربه کرد و مسیری متعالی را پیمود.
ادامه مطلبسلام
پاییز هفت
اگر دریای شمال را دیده باشید بیشتر متوجه آرامش ساحل جزیره میشوید. آرام و زلال!
گرامی مادر وقت طلوع، لب دریا مشغول دعا (شنیدید غمها را مکتوب به آب روان بسپرید. ایشان هم معتقدند به دریا بنگر و دعا کن و آرزوها و خواسته هایت را بگو)
مسیر سبز دوچرخه سواری
هزینه کرایه یک ساعته دوچرخه در این مسیر، پانزده هزار تومان بود. البته داخل محوطه هتل هم دوچرخه موجود بود با ساعتی ده هزار تومان.
این هم برای پیشی دوستان.(چند تا؟) در این چند روز در مسیر خروج از اتاق تا لب آب، گربه در سایز و رنگ متفاوت دیدیم. بی اعتنا به آدمیزاد
و البته کلاغ و زاغ هم تنها پرنده هایی بودند که دیدیم
گوشه ای از بازار خلوت کیش. تزیین با چتر سفید و رنگی جای جای جزیره رویت شد. یادم است استفاده از چتر یکی دو سال پیش در مشهد هم زیاد دیدم. بویژه برای مسقف کردن بازارچه ها و کافههای روباز
ما چهار نفر! انگار کنید عکسی هنری با ایده نو است
"مسجد باغو جزو مساجد قدیمی جزیره محسوب می گردد. بنای این مسجد بسیارساده و از مصالح سنگهای مرجانی ملات آهکی و چوب ساخته شده است.
انتهای گشت جزیره، به سفارش عکاس لیدر! برای خرید سوغات خوراکی و نوشیدن چای کَرَک و نان محلی رگاگ در آنجا توقف داشتیم .
بعنوان توقفگاه جای جالبی است. یک مغازه نُقلی که داخلش به سبک عربی مبله شده بود. شلوغ بود و ناچار بودی برای سفارش چای، قریب بیست دقیقه منتظر بمانی.
در حال حاضر روستای تاریخی باغو جز چند خانوار دامدار، سکنه دیگری ندارد.
غروب زیبای خلیچ همیشه فارس. خلیچ آرام، از پس خواهرزاده
سلام
پاییز یازده
نخست: حرف بزنیم؟
گیسگلابتون برای عادت آبان ماه، پیشنهاد داده روزانه یک کار نیک انجام بدهیم.
حداقل یک کار نیک. خب من امروز برای شوهرخواهرِ ارشد، نوبت دکتر گرفتم و تلفنی به گرامی خواهر خبر دادم. این یک کار خوب.
شمایان وقتی اینجایید کجاها میروید؟ یعنی وقتی میآیید بلاگفا، اسکای یا بلاگ تا سر به وبلاگ خود و دوستان بزنید دیگر چه سایت و صفحاتی رو چک میکنید؟
.
این روزها همطاف به پیشنهاد دوستی، سر به اینجا زد و در آزمونش شرکت کرد.
نتیجه: تدارکاتچی
و
دُردانه هم مرا با سایت +کتابپلاس آشنا کرد.
(سایتی که یک سری کتاب از یک سری انتشاراتی معرفی میکند. و خوانندهها راجع به کتابها نظر میدهند. مسابقه و جایزه هم دارد. الان + یک مسابقه دارد به اسم مهرآبان)
و
اما همطاف هم میخواهد سایتی دلنشین معرفی کند.
افرادی که در اینستاگرام دنبال میکنم (جدا از دوستان و نزدیکان)، هرکدام مرا با دنیایی نو آشنا کردند. خانم + آذر ماهی صفت از جمله آنهاست.
به تازگی سایت خودشان را راه اندازی کردند که همطاف بسی خوشحال شد. خب من بیشتر با این فضا مانوسم و خییلی کم از موبایلم برای اینترنت استفاده میکنم منتهی برای دیدن پیجهای موردعلاقه در اینستا، ناچارم صبح اول وقت با موبایل! سریع چک کنم. خوو نسخه دسکتاپ اینستا کارآیی ندارد برایم.
اینم +سایت ایشان (شما هم از طعم عشق بچشید.)
بعد:
در جابجایی ماه پیش، دستدوزهای نمدیام همگی در کارتنی بسته بندی شده بود که دیروز رفتم سراغشان. این عروسک انگشتیهای دلبر را ببینید.
خداییش ذوق میکنم که دوزنده خودمم. (شد حکایت قربون صدقه رفتن مامان سوسکه برای دست و پای بلورین بچه سوسک)
آخر:
خدایا
امـــروزمان در حال گذشت است
فـردایمان را با گذشتت شیرین کن
ما
به مهربانیت محتاجیم، رهـایمان نکن
سلام
پاییز پانزده
امروز آفتاب شد. رفتم سراغ لباسشویی - پهن کردن لباسها و هواخوری آنها، آب و هوایی مناسب مثل امروز می طلبد-
ارتباطات مجازی محدود شده!
خداروشکر! امورات مالی -انتقال پول واریز و برداشت- انجام میشود. فقط دیگر نمی توان مجازی -تصویری! خبر داد فلانی این مبلغ واریز شد. خب واتسآپ باز نمی شود. ایمیل ها همینطور. سالهاست تماس صوتی و ردوبدل پیامکی نداشتم. الان نمی دانم پیامکی که فرستادم رسیده؟ خوانده شده؟ یا چی؟
. امروز تنها این خانه برایم باز است. دیروز گوشت خریده بودم. بادمجان و کدو هم در یخچال داشتم خواستم غذایی بپزم که هرسه قلم را بشود استفاده کرد گوگل کردم،خارج از دسترس بید در نتیجه مثل قبل گوشت و سیب زمینی سوا و بادمجانها هم سوا پخته شدند. هردو ظرف آماده برای خوردن، منتهی کو اشتها!
محض تنوع رفتم سراغ سایتهای خبررسان!! مثلا عصرایران
این تصویر از آنجاست. به نظرم به اوضاع احوال اینروزها می خورد حسابی. تجمع اعتراض آمیز
* عنوان مصرعی از این غزل حافظ
سلام
پاییز شانزده
نمیدانم الان که در حال خواندن این پست هستید، حال دلتان چطوره؟
امیدوارم خوب باشید
الان پنجشنبه شب است. یادم باشد سپنج (اسپند) دود کنم. سفارش گرامیمادر است که هر شب جمعه، برای آرامش درگذشتگانمان حتما انجام شود با ذکر صلوات (اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم)
سلام
پاییزهفده
حالی دیگر دارم! شاید تاثیر گیاهدرمانی باشد
امروز شمعدانی را بوسیدم. دست به سر قاشقی کشیدم و با تحسین به موسی در گهواره (زیپلین) نگاه کردم. گَرد از سر و روی سانسوریا و برگ انجیری گرفتم و ساقه های آشفته برگبیدی را مرتب کردم.
پرده را کنار زدم تا گندمی نور ببیند و نخل مرداب را گذاشتم کنج دیوار نزدیک بخاری تا گرم شود.
خدا رو شکر برای نعمت دستها. شکر برای داشتن حس لامسه
این اواخر خود را لمس کردهاید؟ بازوها. سر و گردن. انگشتان دست و پا. حس خوبیست حس امنیت، گرما و زندگی
پ ن : عکس از اینستاگرام کمال شبخیز
پ ن: کشف تازه! لمس و ماساژ ساق و کفِ پاها، مسکن و آرامشبخش است به وقت دردِسر. والا
سلام
پاییز نوزده
.
صبح، از بانک که بیرون آمدم حوالی نه و نیم بود . آن سمت خیابان سوار اتوبوس شدم. خط15. اتوبوسی نو و خلوت. هنوز جاگیر نشده بودم که مردی خوش صدا که او هم تازه سوارشده بود شروع کرد به دف زدن و خواندن شعری درباره غریبی و استمداد از امام رضا. بغض کردم و دلم اشک خواست (تاثیر موسیقی بود یا خالی شدن حساب بانکی! هرچه بود دلم لرزید) نصفی از هفت هشت نفر مسافر قسمت بانوان، پول بهش دادیم. او ایستگاه بعد پیاده شد ولی حال من باقی ماند تا. رسیدن گلبهار و مشغولیتهای جدید
خدایا شکر برای مشهد.شکر برای بانک. شکر برای اتوبوس. شکر برای شنوایی. شکر برای دلی لرزان. شکر برای کیف پول. شکر برای توانایی بازگوکردن.
خدایا شکر که هستی.
همین
* عنوان شروع این شعر
الو سلام ببخشید منزل خداست ؟
منم همون مزاحمی که اتفاقا آشناست
هزار بار دلم گرفته این شماره رو
ولی چرا هنوز پشت خط در انتظار یک صداست
شما که گفتی واجبه جواب سلام هر کسی
چی شد به ما رسید باز حساب بنده ها جداست
اجازه میدی که برات یکم درد و دل کنم
آخه شنیدم که فقط اسم تو مرهم و شفاست
حتی اگه چیزی نگی کلی دلم سبک میشه
چون می دونه که می شنوی وفتی تو این حال و هواست
الو دوباره قطع و وصل سیم ها شروع شده
خرابی از دل منه یا شاید از این سیم هاست
الو منو ببخش اگه بازم مزاحمت شدم
دوباره زنگ می زنم دوباره تا خدا، خداست
سلام
پاییز بیست و چهار
هنووز دست و بالم دردنااک است. از تصادف کذایی؟ نه. از اثاثکشی دیروز (یکی از گرامی خواهرانم ساکن گلبهار شد خوو)
به قول خواهرزاده، عضلاتمان ورزش ندیده و ضعیف است که چنین پس از چندساعت کارکشیدن، کوفته و دردناک شدند.
یادش بخیر! سالها قبل در جلسات ابتدایی سوارکاری هم، دردهایی مشابه داشتم. کوفته و خسته.
ابتدا بدن، گرم است و چیزی نیست ولی پس از یک چُرت یا خواب کوتاه! تااازه کوفتگی دردآلود رخ مینماید.
راستی صبح از رادیو نمای استانی شنیدم امـــــروز سه شنبه روز حمل و نقل است. جالب اینکه سالها قبل در چنین روزی - در ۱۷ دسامبر ۱۹۰۳- برادران رایت! توانستند اولین هواپیمای خود را چهار بار به پرواز درآورند.
به نظرتان تاکسی هوایی! چه زمانی در شهر ما فعال می شوند؟
سلام
زمستان دو
نخست: سحرخیزی
گفته شده فردای زله، سر هر کوی و برزن یکی دو تا سالخورده دیده میشد که برای اقوام از دست رفته مویه میکردند.
سالمندان زنده ماندند چون بنا به عمر و عادت سحرخیز بودند. زله صبح زود صبح جمعه پنجم دی حوالی پنج و نیم، بم را تکاند وقت خواب نوشین.رحم الله من یقرا الفاتحه مع الصلوات
بعد: مثبت چهل
+ ساده بگم ساده بگم ساده بگم داهاتیم اهل همین نزدیکیا - سال 78 دهاتی شادمهر
+ آهای خوشگل عاشق آهای عمر دقایق آهای وصله به موهای تو سنجاق شقایق - سال 83 گل هیاهو آسرایی
+ دلبرا جان جان جان جان مطربا وای وای وای وای - سال 95 شیدایی حامدهمایون
برای همطاف این ترانهها! خاطره ساز بید. گذر خوش عمـر. اگر برای شما هم حال خوب کن است بشنوید.
آخــر: حیات
اولین آخرهفته زمستانی را می رویم داشته باشیم با کسوف سحرگاهی و شادباش زادروز گرامی مادر و کلیدخوردنِ پروژه جدیدِ خانهیابی برای خواهرزاده اینبار با رهن و اجاره پایینتر و.
زندگی جاریست با تمام نِق و نوق هایش
سلام
زمستان نُه
داستانهای آگاتا کریستی رو دوست دارم. بارها و بارها با ماجراهای هرکول پوآرو و خانم مارپل هیجان و احساس ورود به دنیایی جدید را برایم به ارمغان آورده.
دنیایی جدید و زندگیهایی که نه تنها تجربه نکردم بلکه احتمال تجربه کردنش هم خیلی کم است برایم (خب حضور ثروتمندان و متمولین در داستانهای آگاتا بس پررنگ است)
حالا
این داستان – زنی در کابین 10- همان هیجان را برایم داشت البته از نوع امروزی و مدرنش
باز هم رمان معمایی با فضایی پولدارانه! (اسپا- ماسک گِل- تماشای شفق قطبی و .)
مسافرتی یکهفتهای با کشتی تفریحیِ لوکسی که تنها چند کابین دارد.
ابتدا نتوانستم با شخصیت اصلی داستان که یک رومهنگارِ زنِ سی و اندی ساله! است کنار بیایم.
این دوجمله را ببینید:
"واقعاً نباید وسط هفته نوشیدنی میخوردم.
وقتی بیست سالم بود این کار ایرادی نداشت، اما دیگر مثل قبل نمیتوانستم از پس خماری بربیایم."
.
نوشیدن مفرط، گویا از عاداتش بید!
ولی خب، فضای داستان به گونه ای است که این ضعف قهرمان! با رفتارهای دیگرش جبران میشود.
نیمههای شب، با شنیدن صدای فریادی از خواب پرید. بهسرعت به سمت پنجرۀ کابینش رفت و چشمش به جسمی! افتاد که از پنجرۀ کابین کناری، به بیرون پرتاب شده بود
. ولی براساس اطلاعات ثبتشده، مسافر آن کابین –کابین شماره 10- هرگز وارد کشتی نشده بود و هیچیک از اعضای کشتی نیز گم نشده بودند. حالا او مانده بود و افکارش. آیا باز زیادی نوشیده بود؟
قرار بود سفری بینظیر باشد؛ سفری تبلیغاتی در یک کشتی مسافربری بسیار شیک. چندروز آخر، بصورت شانسی اسمش در لیست مسافران قرار گرفته بود. خب گزارشگری که قرار بود سوارشود بدلیل وضعیت جسمانی و توصیه پزشکش اجازه نداشت سفردریایی هرچند کوتاه داشته باشد و قرعه به نام او افتاده بود. فرصتی تازه تا حادثۀ تلخ ی از خانهاش و بدنبالش بداخلاقی با نامزدش را فراموش کند؛ ولی گویا قرار نبود هیچچیز طبق برنامه پیش برود.
چگونه جلوی قاتلی را میگیری وقتی مقتولی وجود ندارد!؟
و
هیچکس حاضر نیست وجودش را باور کند؟
سلام
زمستان هفده
هواشناسی:
بَه بَه. هوا عالیست یک خُنکای گرم!
دیروز با وزش شدید باد شروع شد تقریبا تا ظهر سروصدا و هیاهو کرد بعد بارش باران. باز شروع پرسروصدا و رگباری بعدتر آرام.
نزدیک غروب دقایقی توقف بارش . همان وقت فرصت شد مسیر برگشت از منزل گرامی والدین رو پیادهروی کنم. البته کلاه کاملا روی پیشانی و سر در گریبان.
شب که رسید باران و برف با هم میبارید و بعدتر تنها برف آرام و درشت.
ادامه مطلب
درباره این سایت